۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

شعور مکان و میدان های شعوری

شعور مکان و میدان های شعوری

ما بر در و بام عشق حیران ان بام که نردبان ندارد
هر ذره در فغان و غوغاست اما چه کند زبان ندارد
رقص است زبان ذره زیرا جز رقص دگر بیان ندارد


شعور و هوشمندی همچون قلب تپنده ای در جهان هستی استقرار پیدا کرده است ، چنانچه از زاویهدید ناظر ( انسان ) جهان هستی از شعور و هوشمندی افریده شده است و از دید کل ، جهان هستی اصطلاحا " واقعیت " دارد .


ابعاد یا به عبارتی ( بعد ها )، محصول شعور و هوشمندی حاکم بر جهان هستی هستند . بعد مکان یا به عبارتی شعور مکان ، بعد زمان ، بعد تضاد و بینهایت بعد دیگر ، زیر مجموعه شعور حاکم بر جهان هستی هستند و حال انکه هر کدام از انها به نوبه خود ، متشکل از بینهایت عضو شعوری یا میدان شعوری هستند.

_ " و من الماء کل شئ حی "

" مفهوم " یکی از عباراتی است که بواسطه روابط شعوری معنا پیدا می کند ، همانطور که بیان شد؛ با کمیدقت نظر در خواهیم یافت که جهان هستی و اجزاء ان همگی از هوشمندی تشکیل شده اند.


هر عضوی از جهان هستی ، حال ...ماده ( موج متراکم )، انرژی ،انسان ،....اسباب و وسایل و هر انچه را تصور کنیم، در حقیقت یک شعور و هوشمندی تلقی می شود . اما سئوالی مطرح است؛

اگر همه چیز یکپارچه از شعور و هوشمندی است ، ما چگونه بین خود و سایر پدیده ها فرق قائل هستیم؟؟

*جواب این سئوال در خود شعور نهفته است { هر شعوری برای سایر شعورها ، ضد شعور محسوب میشود}
ودر اینجاست که " فهم " و " مفهوم " بوجود می اید . لذا اگر هر شعوری در عین شعور بودنش برای سایرین، ضد شعور محسوب نمی شد ؛ ما نمی توانستیم فرقی مابین خود و سایرین ، اعم از انسانهای دیگر ،مواد و در یک کلام ، ما بین خود و جهان هستی قائل باشیم و حال انکه از دید کل این یکپارچگی وجود دارد.

اما در میان موجودات ، جانداران و هر انچه که وجود دارد ،به نظر می رسد که انسان نسبت به سایرین دارای ویژگی های خاصی است .از ان جمله ؛ قدرت قیاس ، قدرت تفکیک و تشخیص است که بواسطه این خصوصیات می تواند بین شعور و ضد شعور تفکیک قائل شود ، و بواسطه این ویژگیها شعور و ضد شعوربصورت اتوماتیک برای انسان ترجمه می شود ، که در نتیجه " مفهوم " برای انسان معنا پیدا می کند.


بعد مکان یا شعور مکان یکی از بینهایت شعوری است که در میدان شعوری کل قرار دارد .

با کمی دقت نظر می توانیم به عضوهای شعوری یا میدان های شعوری که در دل شعور مکان نهفته است پی ببریم ؛ میدان شعور انعطاف پذیر ،میدان شعور غیر قابل انعطاف ( ( Elastic & plastic،میدان شعوری صوت ،میدان شعوری دیداری ،شعور فرکانس مکانی ، فرکانس چشمی، شعور فرکانس ، میدانشعوری لامسه،میدان شعوری چشایی( مزه )، شعور عاطفه یا احساس ، شعور ذوق ،شعور شوق ، شعور اشتیاق ، شعور بویایی، شعور مواد ...و بینهایت میدان شعوری دیگر که تنها بواسطه شعور مکان(بعد مکان)ایجاد شده اند. نکته حائز اهمیت ان است که ، زندگی انسان در مر حله بعد از مرگ ، دارای واقعیت ها و حقیقت های دیگری خواهد شد و تقریبا هیچ کدام از میدانهای شعوری که در فوق نام برده شده است ، برای انسان قابل استفاده نخواهد بود.

به عنوان مثال، بیان شد که در مرحله بعد از مرگ ،انسان قادر به استفاده از شعور ذوق، شعور شوق، شعور اشتیاق و امثالهم نخواهد بود. چنانچه می دانیم انسان متشکل از بینهایت اجزاء است، از جمله کالبد ذهن، کالبد اختری ( جسم ) و کالبد روان. و در مرحله بعد از مرگ، تنها کالبد ذهن باقی خواهد ماند و کالبد جسم و کالبد روان وجود نخواهد داشت، لذا از انجا که بخش احساسات ( اشتیاق، ذوق، شوق، تحیر ...) مربوط به کالبد روان می شود ، در این صورت کالبد ذهنی قادر به استفاده از میدانهای شعوری فوق نخواهد بود.


در نمونه ای دیگر : اگر 2نفر را در جلوی ما قرار دهند و از ما پرسیده شود که ، چه چیزی مشاهده می کنید (؟) * مطمئنا جواب خواهیم داد که 2نفر را در کنار یکدیگر مشاهده میکنیم .

اما چرا گزارش ما مبنی بر خالی بودن فضای مابین ان 2 نفر است ؟؟چرا گزارشی مبنی بر دیده شدن فضای ما بین این دو فرد نداریم ؟؟

از انجا که می دانیم ، تمامی عناصر و مواد به ترتیب دارای مولکول ، اتم ، شکل ساختاری ، اوربیتال ، ذرات بنیادین ، کوارک ، تار و.... و در نهایت از هوشمندی تشکیل شده اند . از ان جمله "هوا "«اکسیژن، دی اکسید کربن و..» است که ما استنشاق می کنیم .لذا در این مثال هم انسان از هوشمندی تشکیل شده و هم " هوا " ، اما چرا انسان در حالت عادی قادر به دیدن " هوا " «اکسیژن، دی اکسید کربن و..» نیست؟


*جواب این سئوال را می توانیم در یک عبارت بگوییم :


(شعور فرکانس مکانی – فرکانس چشمی ) ؛ هر عضوی از جهان مادی ( بعد مکان ) در فرکانس مکانی خاص خود طراحی شده است و از سوی دیگر از میان جاندارانی که قادر به دیدن هستند ، هر موجودی دارای فرکانس چشمی مخصوص به خود است و هر جانداری، جهان هستی را به شکل خاصی مشاهده میکند


بعد زمان و بعد تضاد نیز بصورت جداگانه دارای زیر مجموعه های خاص خود می باشند ...

نقشــــی و خیالیست که عالم خوانند معنـــــی سخن محققان میدانند
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر